چرخ. مجازاً بمعنی آسمان و فلک و سپهر. چرخ آبگون. چرخ آبنوسی. چرخ گردان: یکی گوی در خم چوگان فکند بدانسانش زی چرخ گردان فکند که گوی از شدن سوی چرخ آبنوس برفتن لب ماه را داد بوس. اسدی. رجوع به چرخ و چرخ آبگون و چرخ آبنوسی و چرخ گردان شود
چرخ. مجازاً بمعنی آسمان و فلک و سپهر. چرخ آبگون. چرخ آبنوسی. چرخ گردان: یکی گوی در خم چوگان فکند بدانسانش زی چرخ گردان فکند که گوی از شدن سوی چرخ آبنوس برفتن لب ماه را داد بوس. اسدی. رجوع به چرخ و چرخ آبگون و چرخ آبنوسی و چرخ گردان شود